موضوع کمی پیچیده هست … ببینید بچهها به این دنیا میان و بعد از ۴ ماهگی یه گاهی کمی از خودشون و حدود ۵ و ۶ ماهگی از دیگران پیدا می کنند و بتدریج وقتی به یکسالگی می رسند یه تصویر و تصوری از خودشون و رابطشون با دیگران دارند …
در اینجا وقتی پدر و مادر به اندازه کافی توجه می کنن و محبت می کنن و مواظبت و مراقبت می کنند .یعنی اون سه تا عامل اصلی رو دارند … دانا هستن ، مهربان هستن ، امکانات دارن و ضمنا یه رابطه نزدیک با فرزندانشون برقرار می کنند و فرزندی که فقط یه نفر هم اون رو بار میاره و تربیت می کنه نه چند نفر ، … روزی که چنین وضعیتی بوجود بیاد …
بین یک تا سه سالگی ، بچه میره به سمت نوعی استفاده از امکاناتی که داره و ازادی …. و اگر پدر و مادر دانا و مهربان باشند ، شرایطی براش بوجود میارن که او در مسیر رشد و تکامل قرار می گیره و مایله به دلیل میلی که به کنجکاوری داره ، از خودش هر روز ادم بهتر و برتری بسازه ، نه اینکه این تصمیم رو از عقل می گیره ، این ویژگی طبیعته که دانه ای که ساقه می زنه و بعدن شاخه میزنه بیرون …
اما اگر پدر و مادر در اینجا ندونن چه باید بکنن و برخوردهایی داشته باشن ، و ازادی بچه رو محدود کنن و بهش بکن و نکن و باید و نبایدهای زیاد بگن ، … بچه رو می
برن در مسیری که جنگ قدرته ، یعنی بچه حالا به این نتیجه می رسه که جهان ، جهان فرمانبرداری و فرناندهیه و جهان قلدری و زوره …
یکی باید زور بگه ، یکی باید فرمان بده ، یکی دیگه باید اطاعت کنه … و این جنگ وقت سبب می شه ، بچه می بینه در بسیاری از موراد ناتوانه ، از بیان اون چیزی که میخاد ، یا وقتی پدر و مادر میگن نه باید بری بخابی …نمی دونه چی باید جواب بده … به حربه ی دیگری که از کودکی با او بوده و طبیعیست ، متشبث می شه که ماجرای گریه یا فریاده …
یعنی اونجاست که بچه میره وارد مسیر جیغ کشیدن ، … چون ادما وقتی جیغ می کشن که فکر میکنن گوشی نیست …فرصتی برای حرف زدن نیست ، نمی دونن چیکار باید بکنن … و توی بچه بسیار عادیست
ثبت دیدگاه