امروز می خواهیم قصه یک دختر خانمی رو برای شما بگیم که همیشه به دوستاش میخندید و اونها رو مسخره می
کرد.
یک دختری بود به نام سارا ،که مثل شما بچه ها می اومد کلاس قرآن دختر خوبی بود ولی یک
کار اشتباه داشت اون هم این بود که به دوستانش میخندید مثلا یک روزنازنین تو کلاس جورابش پاره شد
و انگشتش بیرون زد سارا گفت: نازنینُ ببینید جورابش چشم درآورده و زد زیر خنده ،(وای چه کار بدی) نازنین
خیلی ناراحت شد و خجالت کشید یک روز دیگه یکی از دوستاش خوب آیه هاش رو نخونده بود و نمی تونست
بخونه یهو سارا از وسط کلاس گفت: ببینید بلد نیست هی مِن مِن میکنه و زد زیر خنده ، خیلی کارش بد
بود دوستش خیلی ناراحت شد خلاصه هر روز به یک چیزی میخندید اینو ببینید قدش کوتاهه، اینو چقدر بلنده
…….
هرچی هم مامانش می گفت : سارا این کار بده دوستات ناراحت میشند ، سارا میگفت : مامان جون من
که کار بدی نمیکنم فقط میخندم ، خندیدن که بد نیست ، مامانش میگفت: بله خندیدن بد نیست ولی
مسخره کردن و خندیدن به دیگران کار بدیه ولی سارا گوش نمی داد.
بچه ها کار سارا خوب بود؟
آفرین کارش خیلی خیلی بد بود ، هرکسی یک جوری ، یک شکلی یا ممکن یه روز یه نفر کار اشتباه بکنه ما
نباید بخندیم بلکه باید بهش تذکر بدیم.
خلاصه یک روز سارا وقتی می خواست وارد موسسه بشه دم در خورد زمین و شلوارش سوراخ و کثیف شد
نمی تونستند برن خونه لباس عوض کنن با همون شلوار سوراخ وارد کلاس شد تا سارا اومد تو کلاس یکی
از بچه ها داد زد و گفت: نگاه کنید شلوار سارا چشم درآورده همه بچه های کلاس بلند خندیدند، فکر
میکنید سارا هم خندید؟
نه ! تنها کسی که نخندید و ناراحت شد و گریه کرد سارا بود ، رفت پیش مامانش گفت : مامان چقدر بچه ها
بدند من دیگه کلاس نمیام .
مامان گفت: بچه ها که کاری نکردند فقط خندیدند ، مگه خندیدند بده؟
سارا تازه فهمید چقدر کارش بد بود و دوستاش چقدر ناراحت میشدند
برای همین رفت جلوی کلاس از دوستاش بخاطر کارهای بدی که کرده بود و به اونها خندیده بود و مسخره
کرده بود عذر خواهی کرد و قول داد دیگه اینکارو تکرار نکنه ، دوستای سارا هم از اون معذرت خواستن که
بخاطر شلوار پاره اش مسخره اش کردند.
بله بچه ها مسخره کردن دیگران کار خوبی نیست خداجون هم این کاررو دوست نداره تو قرآن به ما می
فرمایند : نباید هم دیگر مسخره کنیم.
توجه
در داستان از اسم سارا استفاده کردیم ، اگر شما در کلاس قرآن آموزی به این نام دارید از اسامی دیگر
استفاده کنید.
میتوانید به جای این داستان از داستان حیوانات یک جنگل استفاده کنید و سر کلاس عروسکهای حیوانات
ببرید مثل فیل و زرافه و کلاغ و….
و داستان را طوری تعریف کنید که مثلا یک میمون بوده که حیوانات دیگر به خاطر شکلشون مسخره می کرده
به فیل میگفت چه بینی بلندی داره به زرافه به خاطر گردن بلندش می خندید و کلاغ به خاطر رنگ
سیاهش یه روز خونه اش آتیش می گیره زرافه به خاطر گردن بلندش از دور میبینه به کلاغ میگه که بره به
فیل خبر بده کلاغ فیل خبر میکنه آقا فیل خرطومش پر آب میکنه و آتیش خاموش میکنه . میمونه خجالت
میکشه به خاطر حرفهایی که زده بود و خندیده بود از حیوان عذرخواهی کرد و فهمید خداجون هر کسی را یک
جور آفریده و حتما فایده ای داره ما نباید به دیگران بخندیم.
کارشناس حفظ:سرکارخانم بیات
ثبت دیدگاه